کد مطلب:161801 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

بیان و اقسام آن
پوشیده نماند كه دروغ به ملاحظه آن كه بر او دروغ بندد، و به ملاحظه آن كه برای او دروغ گوید، و به ملاحظه مقدار كمب و زیادی آن، و به ملاحظه قصدی كه در گفتن آن دارد، و به ملاحظه آثاری كه بر آن مترتب می شود از صلاح و فساد، و به ملاحظه ظهور و خفای آن برای شنوندگان، و به ملاحظه عضوی كه دروغ از صاحب آن صادر می شود به توسط آن، و به ملاحظه معنی دروغ در لغت و عرف و مصطلح آن در شرع و غیر آن، اقسام عدیده شود، و بعضی اقسام آن با بعضی دیگر جمع شود. پس به جهت توضیح گوئیم.

اول: دروغ، گاهی بر خداوند عزوجل و بر خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم و بر ائمه طاهرین صلوات الله علیهم است؛ و گاهی بر غیر ایشان؛ و گاهی ربطی به كسی


ندارد و افترائی بر احدی بسته نمی شود بلكه مجرد گفتن خلاف واقعی است. و جمله ای از بزرگان علماء، صدیقه طاهره علیهاالسلام را در حكم ملحق نمودند به قسم اول؛ و همچنین سایر انبیاء و اوصیاء علیهم السلام را خصوصا اگر در امر دین باشد كه برگشت دروغ بر نبی یا وصی در آن حال، به سوی دروغ بر خداوند عزوجل است. دویم: دروغ بر پیغمبر و امام صلوات الله علیهما، گاهی در امور دین است یعنی: آن چیزهائی كه از شان ایشان است كه باید آنها را بیان كنند از واجبات و مستحبات و مكروهات و آداب و حلال و حرام. و آنچه متعلق است به ریاست و خلافت ایشان از امور سیاسیه؛ مثل عزل و نصب و گرفتن اموال و فرستادن عساكر و امثال اینها. مثال آن در این مقام آنچه روضه خوان می خواند كه بعد از رفتن علی اكبر به میدان و آمدن آن حضرت، به مادرش لیلی فرمود: برخیز و برو در خلوت، و دعا كن برای فرزندت كه من از جدم شنیدم كه می فرمود: دعای مادر در حق فرزند مستجاب می شود تا آخر آن [1] كه تمام دروغ است. و گاهی در امور دنیا و رسوم معاشرت ایشان است با خلایق كه در آنها با ایشان شریك باشند؛ از خوردن و آشامیدن و خوابیدن و حركت و سكون و امثال اینها. مثل آن دروغی كه آن جماعت خوانند كه جناب زینب در حالت احتضار


حضرت، آمد به بالین آن جناب. و كلماتی به زبان عربی از زبان معظمه نقل كنند كه در نزد ایشان برهان بر صحت آن خبر مجعول است. پس نقل كنند كه: فرمقها بطرفه فقال لها: اخیة ارجعی الی الخیمة فقد كسرت قلبی وزدت كربی. [2] .


سیم: آن كه دروغ بر پیغمبر و امام، گاهی به نسبت كلامی است به ایشان به این كه چنین فرمودند، و حال آن كه نفرمودند. مثل دو مثال گذشته و غیر آن كه احصاء ندارد. و گاهی به نسبت فعلی است به ایشان كه چنین كردند، و حال آن كه نكردند. مثل قول آن جماعت كه حضرت چند حمله كرد و در روز عاشورا، در هر حمله ده هزار نفر را كشت.


و گاهی بر تقریر ایشان است به این كه در محضر ایشان كسی كه در محضر ایشان كسی كاری كرد و آن كس را از آن منع نفرمودند با آن كه تقیه نبود و در منع كردن ترس و بیمی از كسی نداشتند؛ پس آن كار، جائز بلكه مرغوب و محبوب خواهد بود. چهارم: دروغ، گاهی از گوینده زیاد صادر می شود تا به حدی كه صاحبش را در متعارف دروغگو می گویند. و آن كسی است كه دروغ گفتن را عادت كرده و طبیعی و ملكه او شده و از او بسیار صادر می شود. و در زبان عربی او را «كذاب» می گویند كه در اخبار، مكرر ذكر شده و بعضی علماء در ترجمه آن گفته اند: به غایت دروغگو؛ ولكن به نظر حقیر، ترجمه آن همان دروغگو است؛ چه اگر كسی به دروغ گفتن عادت ندارد ولكن یك دفعه یا دو دفعه دروغی گفت، می گویند: دروغ گفت؛ ولكن آن شخص را دروغگو نمی گویند اگر چه به حسب لغت صحیح است. و می آید در خبری كه دروغگو مذموم آن است كه مطبوع شده بر دروغ؛ یعنی بر آن سرشته و به آن عادت كرده. و بهتر آن است كه مقابل این قسم، «كاذب» نامیده شود و آن كسی است كه به دروغ عادت ندارد ولكن گاهی از او سر زند [3] .

پنجم: آن كه دروغ از دروغگو، گاهی از روی جد و حقیقت و اظهار بیان واقع صادر شود؛ مثل سایر مقاصد و مطالبی كه دارد و اظهار می كند. پس شنوندگان را در تیه جهالت و اعتقاد خلاف واقع خواهد انداخت. و آنچه واقع نیست، معتقد ایشان می كند و بر جهل ایشان افزاید. و گاهی از روی مزاح و خوش طبعی است كه جز خنداندن و شوخی كردن، مقصدی ندارد و احدی از شنوندگان اعتقاد خلاف واقعی نكند. ششم: آن كه از دروغ گاهی فساد بلكه مفاسد عظیمه ظاهر شود؛ چنان كه در بعضی از اخبار به آن اشاره شد. مثلا اگر كسی كه ظاهرا به او وثوقی


دارند، خبر دهد كه فلان كه غائب و صاحب اهل و عیال است، مرده پس به جهت اعتماد بر خبر او، مالش تقسیم شود و زنش شوهر كند. و از این دو كار احصا نتوان كرد، چقدر خرابی و فساد پیدا شود. و گاهی مفسده ندارد جز اعتقاد نمودن شنوندگان خلاف واقع را كه با اعتقادش به واقع آن، در بی فایده بوده یكسان است. مثل آن كه فلان سلطان مرد یا بر فلان غلبه كرد یا عساكر و مداخلش فلان مقدار است، و حال آن كه نمرد و نكرد و نیست؛ ولكن در بود و نبود هیچكدان برای شنوندگان ثمر و فایده نیست. و گاهی نتیجه دروغ، نفع بلكه منافع بسیار باشد. مثل دروغی كه سبب نجات پیغمبری یا امامی یا مؤمنی از كشته شدن و غیر آن از آزار و اذیت گردد؛ و یا با آن حفظ مالی و عرض و ناموس محترمی شود؛ یا بر اعداء دین در محاربه غلبه كنند و نظایر آن كه فساد دروغ در جنب مصالح و منافع مستهلك و نابود است.


[1] اكسيرالعبادات في اسرار الشهادات، فاضل دربندي، تحقيق شيخ محمد جمعه،.... ج 2، ص 641. محدث قمي در نفس المهموم، ص 315 مي گويد «به دليلي دست نيافتم كه بگويد ليلا مادر حضرت علي اكبر عليه السلام به كربلا آمده باشد» در پي نوشت اسرارالشهاده محقق اين كتاب مي گويد: حضور ليلا را در كربلا مصنف اسرارالشهادة از بعضي كتابهاي مجهول نقل كرده است كه متاخرين از او نيز چنين كرده اند!!.

[2] معالي السبطين، محمد مهدي مازندراني، ج 2، ص 22 به نقل از تظلم الزهراء و با حواشي بسيار!! كه با اندكي تغيير عبارات، همين مضمون را نقل كرده است. درباره حضرت زينب عليهاالسلام سخن بيش از اينهاست؛ مثل اين جريان كه روضه خوانها زياد نقل مي كنند و اتفاقا يكي از روضه هاي داغ و گيراي آنهاست وراقم نيز در اوايل طلبگي كه گاهي منبر مي رفتم، همين روضه را بارها و بارها خواندم و البته مأخذم لسان الذاكرين بود و تصور نمي كردم اين نقل، دروغ باشد و با اين آب و تاب در منابر خوانده شود. و آن جريان اين است كه هنگامي كه ابي عبدالله عليه السلام آخرين وداع خود را با اهل حرم تمام نمود و به طرف ميدان حركت كرد اندكي كه از خيام فاصله گرفت، صداي خواهرش زينب را شنيد كه مي فرمود: مهلا مهلا يابن الزهرا! حضرت ايستاد، خواهر به او رسيد، از برادرش خواست از اسب پياده شود تا وصيتي را كه مادرش زهرا عليهاالسلام در هنگام وفات به او كرده عمل نمايد، حضرت پياده شد، زينب سلام الله عليها وصيت مادر را گفت و از طرف مادرش زير گلوي برادرش را بوسيد!! حال تصور كنيد براي اين جريان چه مقدار اشعار ساخته شده و برخي آب و تاب آن را نيز افزوده اند! و ايكاش اين جريان راست بود و مأخذي مي داشت؛ زيرا خيلي شورافكن و مجلس گرم كن است. و انصافا سازنده و جاعل ماهر و با سليقه اي داشته است. ولي شما مقاتل را بنگريد و مأخذه قابل اعتنايي را براي اين جريان نشان دهيد! حتي مقاتلي چون روضه الشهداء، محرق القلوب، اسرارالشهادة، الدمعة الساكبه، منتخب طريحي، ناسخ التواريخ، معالي السبطين، مقتل الحسين دروغين منتسب به ابي مخنف! كه از ضعيفترين مقاتل اند و مطالب مجهول در آن بسيار است. چنين حادثه اي را نقل نكرده اند چه رسد به مقاتل معتبر!! و ذاكرين مصيبت بايد توجه داشته باشند. صرف اين كه مطلبي و يا حادثه اي گريه آور و تأثير انگيز است و يا مجلس آنها را گرم مي كند، دليل خواندن اين جريانات نشود. بهر صورت اين حادثه مسلم دروغ است و نقل آن جايز نيست، هم نسبت دروغ دادن به امام حسين و هم فاطمه و هم حضرت زينب عليهم السلام است. البته در همين مجال قضايا مجعول و نارواي بسياري از زبان برخي روضه خوانها و مداحان خوانده مي شود كه با كمال تاسف برخي از شعرا نيز همان نقلها را تضمين كرده اند و مرتب خوانده مي شود و كسي هم اعتراض هم نمي كند!! مثل اين جريان كه بسيار ماهرانه و با سليقه ساخته شده است و راقم هر چه تلاش كردم، هنوز مأخذي حتي ضعيف براي آن نيافتم. و حال آن كه از زبان ذاكرين بسيار شنيده ام اين كه امام حسين عليه السلام پس از آخرين وداع، هنگامي كه به طرف ميدان حركت مي كرد، صداي دخترش سكينه را شنيد كه جلو اسب را گرفته، و گويا تقاضايي از پدر دارد. حضرت از او پرسيدند چه كار داري: گفت: تا وقتي از اسب پياده نشويد حاجتم را به شما نخواهم گفت. حضرت پياده شدند از او خواستند كه حاجتش را بويد. سكينه گفت: تا روي زمين ننشينيد، نيازم را به شما نخواهم گفت. حضرت روي زمين نشستند. سكينه گفت تا مرا روي زانوي خود ننشانيد حاجتم را نگويم. حضرت چنين كردند. بعد سكينه عليهم السلام گفت: پدر يادتان مي آيد هنگامي كه در بين راه خبر قتل مسلم را آوردند. دختر او را صدا زديد و او را بر زانوي خود نشانيديد و دست نوازش بر سرش كشيديد؟!! و سپس دنباله داستان كه برخي از روضه خوانها اين حادثه را با اندكي كاستي و زيادتي نقل مي كنند. و حقا كه از روضه هاي داغ و گيراي اين جماعت است و همه آنها بدون هيچ شكي دروغ محض است! ضمنا تظلم الزهراء نوشته مولي رضي الدين بن نبي القزويني است كه احتمالا بعد از سال 1134 وفات يافته است و اين كتاب مانند شرحي بر لهوف است و از بحار زياد نقل مي كند. به نظر مي رسد مؤلف آن روضه خوان بوده است. تأليف آن را در سال (1118) به پايان برده است. اين كتاب در سال 1304 و 1312 در ايران چاپ شده است (الذريعه، آقا بزرگ طهراني، ج 4، ص 202، اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 7، ص 30) اين كتاب مقتلي بسيار ضعيف و غير قابل اعتناء است و مطالب واهي و سست در آن بسيار است.

[3] توجه محدث نوري (ره) قابل توجه است و چنين ظريف نگريهايي از ايشان انتظار مي رود.